۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

جنون سریال بینی

چهار فصل سریال الیاس1 را گرفته ام و با اولین اپیزود شروع می کنم. احساس خاصی در هنگام دیدن سریال ندارم و مدام با خودم فکر می کنم که هیچ وقت دوباره حسی را که با دیدن سریال لاست داشته ام، تجربه نخواهم کرد. اپيزودهاي آغازين يادآور فیلم هاي جيمز باند هست. همان جلوه هاي ويژه و اغراق در توانايي هاي فردي يک مامور مخفي. اما هر چه که مي گذرد، سريال جذاب تر می شود. روي شخصيت افراد بيشتر تمرکز مي شود و روابط بين کارکترها بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد و ... و همين مي شود که دوباره اسير يک سريال مي شوم. نه مثل لاست که با هيجان در مورد شخصيت هاي داستان حرف بزنم، داستان را پيش بيني کنم و در مورد هر نماد کلي نظريه بدهم. اما این حس غير قابل کنترل دوباره در من بيدار مي شود که با پايان هر اپيزود به ساعت نگاه کنم و با خودم بگويم فقط يک اپيزود ديگر و همين مي شود که شب تا ديروقت بيدار مي مانم و صبح بايد زود بيدار شوم تا به کارهايم برسم. چهار فصل سريال را در عرض 2 هفته ديدم. يک فصل باقي مانده که ندارمش و بايد صبر کنم تا بگيرمش. گرچه پايان فصل پنجم يا همان فصل آخر را در کليپي در یوتوب ديدم. ديدن اينگونه سريال ها که کل مجموعه را داري، به نحوي اسيرت مي کند که تا به آخر نرساني اش انگار راحت نمي شوي و وقتي که تمام شد با خودت مي گويي " خب که چي؟!، آيا ارزش اين همه وقت گذاشتن را داشت؟" و باز با ديدن يک مجموعه جديد دست و پايت شل مي شود. اگر تا به حال ديدن اينگونه سريال ها را تجربه نکرده ايد بهتر است سراغش هم نرويد که عجيب اعتياد آور است.
 

هیچ نظری موجود نیست: